آموزش سینما

آموزش فیلمسازی و فیلمنامه نویسی و عکاسی

آموزش سینما

آموزش فیلمسازی و فیلمنامه نویسی و عکاسی

آموزش سینما

این وبلاگ برای علاقه مندان به هنر فیلمسازی و عکاسی و فیلمنامه نویسی ایجاد شده است .

هدف این وبلاگ باز نشر مطالب سینمایی و هنری میباشد.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

فستیوال تورنتو

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ

جشنواره فیلم تورنتو طبقِ رسم معمول از ۵ تا ۱۵ سپتامبر در شهر تورنتوی کانادا برگزار شد. در جشنواره امسال فیلم‌های مختلف و مشهوری از ژانرهای گوناگون همانند “گذشته” اصغر فرهادی ، “زندگی آدل” عبد الطیف کشیش، “زیبایی بزرگ” سورنتینو و یا ” لمس گناه” ژیا یانگ بر روی پرده رفت. در این میان، آنچه که در جشنواره امسال بیش از همه به چشم می آمد آن بود که تعداد زیادی از فیلم‌های انتخاب شده زندگی‌نامه‌ای بودند، فیلم هایی که به بررسی زندگی شخصیت‌هایی از هنری، ورزشی تا بزرگان سیاسی در دوره های مختلف تاریخی می پرداختند. از مهم ترین این آثار می توان به “ماندلا: قدمی بزرگ به سوی آزادی”، “ماری، ملکه اسکاتلند”، “والسا: انسانِ امید‌وار” ، “اسکله‌ی اورسبی”، “قدرت پنجم” ، “باد پرواز می کند”، “همه چیز در کنار من” و “۱۲ سال برده” اشاره کرد که به ترتیب به زندگی نسلون ماندلا، ماری اول ملکه اسکاتلند، لخ والسا، دومینیک دو ویلپن ، جولین آسانژ، جیرو هیروکوشی، جیمی هندریکس و سالومون نورتاپ اختصاص یافته بودند. در ادامه به معرفی سه فیلم از مجموعه این آثار پرداخته خواهد شد.

آندره وایدا گارگردان شهیر لهستانی در آثارِ مختلفش ثابت کرده که استادِ پرداختن به موضوعات سیاسی است و به خوبی قادر است مشکلات سیاسی اجتماعی لهستان را نشان دهد.

 

آندره وایدا کارگردان لهستانی
در اینجا هم قضیه فرقی نکرده، وایدا در آخرین فیلم خود ـ والسا: انسانِ امیدوار ـ به زندگی لخ والسا، فعال سیاسی، برنده‌ی جایزه صلح و رئیس جمهور لهستان بعد از سقوطِ کمونیسم پرداخته. داستانی که والسا از این ماجرا ارایه می دهد بسیار جذاب و گیرا ساخته شده. در این اثر با لخ والسایی روبروییم که به دنبال یک مصاحبه با اوریانا فالاچی به یادآوری خاطرات خود میان سالهای ۷۰ تا ۸۳ میلادی می پردازد. با استفاده از عکس های قدیمی و مونتاژ آنها در مواقعِ لازم ، وایدا مخاطب را از مشکلات فعالان سیاسی در زمان کمونیسم آگاه می کند و در نهایت داستانی را خلق می کند که برای تمام کسانی که در یک رژیم دیکتاتوری زندگی می کنند و با مشکلات آن همانند عدم وجود آزادی های سیاسی و حق تجمع آشنا هستند، بسیار گیرا خواهد بود. در خلق این فضای به یاد ماندنی آهنگ های حماسی فیلم و بازی‌های به یاد ماندنی نقش مهمی ایفا می‌کنند . به واسطه بازی مطلوبروبرت ویلسکویچ، بیننده متوجه می شود که در تکامل سیاسی والسا، خودخواهی شخصی نقش مهمی داشته؛ با والسایی روبروییم که با روشنفکرها مخالف است و تنها به اجبار حاضر به راه دادن آنها به کارهای سیاسی خود می‌شود؛ در خویشتن احساس راهبر بودن می کند و از همواره دیده شدن لذت می برد. نمایش ویژگی های متضاد فوق سبب می شود بیننده با شخصیت والسا ارتباط صمیمانه‌تری برقرار کند ، او را زمینی و از جنس موجودات همین کره خاکی احساس کند. بیننده با تماشای این تصاویر و شناخت ویژگی های شخصیتی والسا بر این مسئله که چرا این شخصیت مهم قرن بیستم تنها برای پنج سال توانست به زمامداری کشور خود بپردازد و در این عرصه همانند عرصه مبارزات سیاسی موفق نبود بهتر آگاه می شود.

هایائو میازاکی در کارِ واپسین خود ـ بادی که پرواز می کند ـ به سراغ جیرو هیروکوشی، مخترع هواپیمای معروف “میتسوبیشی ای سیکس ام زیرو” رفته؛ هواپیمایی که در جنگ جهانی دوم برای حمله به پرل هاربر استفاده شد و همچنین وسیله ای که برای کامی کازه، حملات انتحاری ژاپنی ها، استفاده شد. در این فیلم که آخرین کار میازاکی است، برای اولین بار با داستانی روبرو هستیم که برای برزگسالان جذاب ترست تا کودکان. در اینجا، اثری از شخصیت های بامزه و خیال برانگیز قبلی میازاکی دیگر نیست. تنها هر از گاهی کارگردان از اهمیت رویا در زندگی سخن می گوید و تصویری از رویاهای هیروکوشی و به ویژه صحبت‌های او با “جیانی کاپرونی”، طراح ایتالیایی هواپیما، به بیننده نشان می دهد. در این فیلم، کمتر از طبیعت و اهمیت ارتباط با آن بحث می شود، نگاهی مثبت به تکنولوژی وجود دارد و از همه جالب تر آنکه که سکس و جنسیت برای اولین بار وارد سینمای میازاکی شده: با سکانس‌های مختلف تماس بدنی افراد بزرگسال در اینجا روبرو هستیم. در اینجا هیروکوشی بیشتر یک کشته و مرده پرواز و همچنین زنش، ناهوکو، تصویر شده که به هیچ عنوان در پی آن نبوده تا هواپیمایی برای جنگ افروزی خلق کند. همچنین به اشکال مختلف با انتقاد از ژاپن و متحدانش در جنگ جهانی دوم روبرو هستیم، ناهوکو شخصیتی تصویر شده که از موسیقی شوبرت و آثار توماس مان لذت می برد ولی با نازیسم و طرفدارانش مخالف است . منظره‌های کوهستانی ژاپن، تصاویر زندگی روزمره، شهر خراب شده با زلزله، باران سیل آسا، برف‌های سهمگین که از عناصر سینمایی میازاکی است در این جا موجود می باشد؛ با این حال، اثر میازاکی به هیچ عنوان گیرایی کارهای پیشین وی را ندارد، کاری که فرسنگ‌ها از ویژگی خیالی و رویایی آثار قبلی او فاصله دارد؛ داستانی که بسیار واقعی جلوه می کند.

 
کار واپسین استیو مک‌کوئین، ۱۲ سال بردگی، به زندگی “سالومون نورتاپ” اختصاص یافته، یک موسیقی دان سیاه پوست اهلِ نیویورک که به روز و اجبار به جنوب فرستاده شده و در آنجا به عنوان برده فروخته می شود.

 

دوازده سال بردگی
داستان بر روی زندگی برده داری او در طول ۱۲ سال تکیه دارد. در اینجا مک کوئین مشخص می کند مسئله کسی که برده می شود آگاهی و دانش به تنهایی نیست، که مسئله اصلی او حفظِ حیات است که برای از بین نرفتنش مجبور است به هرکاری تن در دهد، او باید آگاهی خود را نفی کند و گاه مبدل به اهرمی گردد در جهت تحمیل زور به دیگری. این فیلم بسیار گیرا است. منظره پردازی موسیقیایی فیلم به یادماندنی است و لحظات مختلفی فکاهی و طنز هم در این اثر تلخ وجود دارد. در راه جذاب نمودن اثر، بازی‌های فوق العاده فیلم نقش مهمی دارند. چو ئیتِل اجِ فور، که نقش نورتاپ را بازی می کند مدام در حال تغییر از شخصیتی به شخصیت دیگر است، او لحظه ای شاد و لحظه ای از خشم لبریز است. مایکل فاسبندر که در دو فیلم قبلی مک کوئین نقش قهرمان‌های اصلی داستان او را بازی می کرد در اینجا شخصیت خبیث و دیگرآزارِ ماجرا است که از عذاب دادن برده ها لذت می برد، او عاشق این است که برده‌های خود را نیمه شبها از خواب بیدار کند و آنها را به رقص وا دارد. با زنِ کارگری که از همه بیشتر فعال است ارتباط جنسی دارد و به اشکال مختلف او را عذاب می دهد. بازی سارا پولسن، در نقش همسر فاسبندر در فیلم بی نهایت مهم است. او شخصیتی است که متوجه رابطه جنسی همسر خود با کارگر سیاه پوست است و از شدت ناراحتی به اشکال مختلف به عذاب او و همسرش می پردازد. با وجود انکه چنین شخصیتی به راحتی می توانست حالتی کلیشه‌ای و کارتونی بیابد، سارا پولسن شخصیتی به یاد ماندنی از آن خلق کرده که باعث می شود بیننده با تماشای لیدی مکث دعا و صلوات خیر بفرستد! ویژگی بارز کار مک‌کوئین در آن است که با طیفِ گوناگونی از شخصیت‌ها در فیلم او روبرو هستیم. برعکس “جنگو آزاد شده” تارانتینو، مردان سفید‌پوست یک سری خونخوار بی‌کله نشان داده نمی شوند، شخصیت‌های معقول در میان سفیدها نیز وجود دارد. این ویژگی کیفیتی کارتونی و تصنعی به فیلم نداده که آن را واقعی‌تر ساخته. تمامی موارد فوق سبب تولید اثری بسیار مهیج و گیرا شده که در نهایت مسبب انتخاب فیلم به عنوان فیلم برتر جشنواره تورنتو گردید.

در مجموع امسال سال زندگی‌نامه‌ها در تورنتو بود. با شخصیت های گوناگونی در این کارها روبرو شدیم اما، در اکثر موارد شخصیت‌های این آثار در زندگی خود حالت شورشی داشتند و به نحوی به مبارزه با حکومت ها و یا قوانین زمانه خود پرداختند. به جز “قدرت پنجم” که به زندگی جولین آسانژ می پرداخت، اکثرا شخصیت‌هایی که برای این آثار انتخاب شدند شخصیت‌های معاصر نبودند. ژیل دلوز در جایی آورده که سینما در سترون ترین حالت خود به سراغ شخصیت‌های معاصر می رود. شکست “قدرت پنجم” و نقدهای منفی پیرامون فیلم فوق تا حد زیادی گواه این ادعای دلوز است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی