آموزش سینما

آموزش فیلمسازی و فیلمنامه نویسی و عکاسی

آموزش سینما

آموزش فیلمسازی و فیلمنامه نویسی و عکاسی

آموزش سینما

این وبلاگ برای علاقه مندان به هنر فیلمسازی و عکاسی و فیلمنامه نویسی ایجاد شده است .

هدف این وبلاگ باز نشر مطالب سینمایی و هنری میباشد.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر هفتم» ثبت شده است

اولین باری که آنتونیونی دست به ساختن فیلمی زد ، طی همان سال های اولیه ی نقد نویسی اش (دهه چهل میلادی ) بود . یک دوربین 16 میلی متری سبک تهیه کرده بود و می خواست فیلم کوتاه مستندی درباره ی یک تیمارستان بسازد . پس از مذاکره با رییس تیمارستان و جلب کردن موافقت او ، آنتونیونی و همراهانش به تالار عمومی تیمارستان رفتند و تعدادی از بیماران را در آن جا جمع کردند .
@cinephiles

او  این صحنه را این چنین به یاد می آورد :
» ناگهان تالار با نور شدیدی روشن شد . برای لحظه ای بیمار ها مثل سنگ بی حرکت ماندند . من هرگز در چهره ی هیچ بازیگری همچین ترس و وحشت عمیقی ندیده بودم . سپس به یک باره دیوانه ها فریادکشان سعی کردند خود را از حیطه ی نور پنهان کنند .  حالا نوبت ما بود که در مقابل این منظره سنگ بشویم . فیلمبردار حتی قدرت این را نداشت که دوربین را خاموش کند و من هم نتوانستم دستوری بدهم . در نهایت رییس بیمارستان بود که فریاد زد : {بسه..! پروژکتور ها را خاموش کنید !} و در تالار  نیمه تاریک حرکات بدنی بیمارانی را شاه بودیم که گویی در آخرین لحظه های احتضار می جنبیدند .»

 

- آنتونیون هیچگاه این فیلم را تمام نکرد .
( از کتاب ، "سینمای جدایی"  - نوسته ی امید روشن ضمیر }


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۲۵
hamed

فیلمبرداری فیلم "چهارصد ضربه" د رپاریس و ان فلور ، از 11 نوامبر 1958 تا 5 ژانویه 1959 انجام شد . فیلم برای اولین بار در جشنواره ی فیلم کن ، مه 1959 ، نمایش داده شده ؛ و پاریس 3 ژوئن ؛ در انگلستان 3 مارس 1960 و در دسامیر 1959 در آمریکا به  نمایش گذاشته شد .
مدت زمان فیلم 94 دقیقه بود اما در سال 1967 ، فیلم مجددا تدوین شد و مدت نسخه ی جدید به 101 دقیقه رسید .

 

این فیلم آغاز گر موج نو سینمای فرانسه بود
یک نکته ی جالب در مورد "چهار صد ضربه" اثر ترفوا ، حضور چند لحظه ای "ژن مورو" یکی از بلند آوازه ترین بازیگران سینمای فرانسه در این فیلم است .  ژن مورو  در این فیلم که از نخستین تجربه های او به حساب می آید ، نقش بسیار کوتاهی دارد و در تیتراژ مقابل نامش چنین درج شده است : زنی با سگ .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۹
hamed

(مطلب آموزشی) :

 

- هزینه ی ساختن فیلم 2001-ادیسه فضایی ، به کارگردانی استانلی کوبریک در سال 1968 ، جمعا بالغ بر 12 میلیون دلار بود که شش و نیم میلیون دلار آن برای مخارج تروکاژ و جلوه های ویژه به مدیریت "داگلاس ترامبل" تعیین گردید . داگلاس ترامبل ، پس از تحقیقات بسیار با همکاری ناسا به طراحی صحنه های فیلم پرداخت . در این فیلم وقتی انسان در سفینه ی غول پیکر به مسافرت در فضای لایتناهی می رود ، از جاذبه زمین رها می شود . میهمانداری که سینی غذا را در دست دارد روی دیواره ی یفینه که دایره ای شکل است راه می رود و یکی از جالب ترین تروکاژ های تلریخ سینما را رقم می زند .  انسانی از دیوار راست بالا می رود و پایش به سقف می رسد !  

 

اما چگونه این سکانس ها خلق شده اند ؟

راز این تکنیک سینمایی که کوبریک در سال 1968 به کار برده است ، چیست ؟

جواب :

 

بازیگر روی یک نقطه ی ثابت که کاملاً بر نقطه ی دید دوربین مماس است ، راه می رود . دکور اصلی به شکل دو استوانه ی کوچک و بزرگ ، حول یک محور مشترک به همراه دوربین فیلمبرداری ، با یک سرعت یکنواخت ولی قابل کنترل ، در حال چرخش  است . تسمه ی پهنی که زیر پای بازیگر به حرکت در می آید ، سرعتش قابل کنترل است . در تصویر زیر هم می تواند ببیند که به وسیله ی نخ های آبی رنگ و محکم ، بازیگر را جلوی پرده ی آبی از نقاله  آویزان می کنند تا همانطوریکه قبلاً شرح داده شد ، صحنه های فضایی را با آن قالب گیری و پیوند بزنند . در جو زمین باید از بادبزن نیز استفاده نمود تا صحنه طبیعی تر احساس شود .

@cinephiles

 

برای ایجاد حالت بی وزنی ، دکور داخل سفینه ی فضایی را که به شکل استوانه بود ، بطور عمود ، روی زمین گذاشتند و هنرپیشه را از کمر در داخل آن آویزان کردند . دوربین در کف استدیو قرار گرفت و نگاه آن بطور عمودی از پایین به بالا بود . در این حالت ،نخ ها و یا طناب مخصوصی که به سقف آویزان شده بود ، در پشت کمر بازیگر ، از دید دوربین پنهان ماند . با چرخش یک دستگیره ، هنرپیشه را بالا و پایین می بردند تا حالت بی وزنی کاملاً به تماشاچی القا شود .

منبع : کتاب "تمهیدات سینمایی" نوشته ی استاد اکبر عالمی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۸
hamed


من فکر می کنم ، فیلم فقط در اتاق تدوین است که واقعا هستی و موجودیت می یابد . فیلمبرداری فقط جمع آوری مواد و خلق امکانات است . من در این مرحله تا آنجا پیش می روم که اطمینان حاصل کنم ، تا حد ممکن ، آزدی مانور خواهم داشت . البته ، تدوین یعنی چسباندن دو تکه از فیلم به هم و در این سطح ، شماری اصول و قواعد وجود دارد که باید از آنها پیروی کنید و گاه آنها را بشکنید . اما سطحی دیگر در تدوین وجود دارد که جالب ترین سطح آن است  . این سطح بنا کردن یک فیلم است بازی با تماشاگر است ، جهت دادن به توجه تماشاگر است ، توزیع و پخش تنش است . بعضی از کارگردان ها عقیده دارند که همه ی  این عناصر در فیلمنامه نوشته شده است . بعضی ها به بازیگران ، به صحنه پردازی ، نورپردازی و فیلمبرداری عقیده دارند . من هم به آنها اعتقاد دارم ، اما در عین حال می دانم که روح اغفال کننده ی یک فیلم که توصیف آن دشوار است ، فقط در اتاق تدوین زاده می شود . ( کیسلوسکی به روایت کیسلوسکی  - انتشارات موسسه ایران - ترجمه هوشنگ حسامی )  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۶
hamed

روبر برسون : دو نوع فیلم وجود دارد ؛ آنها که از امکانات تئاتر (بازیگر،میزانسن و...) بهره می گیرند و از دوربین برای بازتولید استفاده می کنند ؛ و آنهایی که از امکانات سینماتوگراف بهره می گیرند و از دوربین برای "آفرینش" استفاده می کنند . (از "یادداشت هایی درباره ی سینما توگراف - نشر مرکز )
برسون:  ساده سازی خلاق بازیگر بر صحنه ی تئاتر اصالت و حکمت خود را دارد . اما این ساده سازی در فیلم پیچیدگی شخصتی را که خود بازیگر داراست و نیز تضادها و ابهامات"من راستین" او را می زداید
. برسون : ایده ها را پنهان کن ، اما طوری که همگان آنها را بیابند . مهمترین چیز پنهان ترین چیز خواهد بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۳
hamed

فیلم "ایثار" را می توان فیلمی در نفی و انکار فیلم های تجاری ارزیابی  کرد،فیلم هایی که تنها به جهت نفس ساختن به وجود می آیند . با این حال گفتنی است که فیلم من نبایستی بر له یا بر علیه پدیده های منحصر به فرد تفکر و یا زندگی مدرن موضع گیری نماید ، نظر من بیشتر این بود که در مجموع مشکوک بودن این نوع فیلم ها را نشان داده ، سرچشمه های ویران شده ی زندگیمان را به نمایش بگذارم . در این مورد تصاویر و بیان بصری قدرت تاثیرگذاری بیشتری نسبت به کلمات دارند ، به خصوص در این زمانه که کلام بعد سحر آمیز ، قدرت القا کننده و نقش جادویی خود را که زمانی از آن برخوردار بوده ، از دست داده است ، هر روز بیشتر به انحطاط گرایش پیدا کرده ، به کلمات مهمل و بی محتوای کیی بدل شده است که بر مبنای تجربه ی "الکساندر" دیگر هیچ معنایی ندارد.
ما زیر بار هجوم اطلاعات در حال خفه شدن هستیم ، اما پیام هایی که می توانند زندگی ما را دگرگون کنند ، هرگز به ما نمی رسند .
آیا با وجود آن چه گفته شد و امکان به وقوع پیوستن خاموشی قیامتی که در مکاشفات یوحنا از آن صحبت شده ، چیزی مانند امیدواری مناسبتی دارد؟
شاید افسانه ی آبیاری کردن صبورانه و پرتلاش درخت خشکیده ، که من از آن در مهمترین فیلم خود ، استفاده کرده ام ، بتواند به آن جواب دهد. راهبی که بر خلاف هرگونه عقل و منطق ، در سالیان متمادی سطل های آب را به بالای کوه حمل می کرد ، مشخصاً و بدون ذره ای تردید به تاثیر معجزه ی خداوند ایمان داشت ، به همین سبب نیز روزی شاهد یکی از این معجزات می شود و شاخه های خشکیده ی درخت ، یک شبه سبز شدند .
.................................
(از کتاب زمان ممهور ، نشر آنا – آندره ی تارکوفسکی / قباد ویسی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۲
hamed

در کنفرانس خبری “همه می دانند”، اصغر فرهادی تم های اصلی فیلمش  را رابطه بین پدر و دختر( با اشاره به شاه لیر شکسپیر)، گذشت زمان( گفت که هرچقدر که زمان می گذرد، او محدودیت زمانی که برایش باقی مانده را بیشتر حس می کند و قصد دارد که یک فیلم بر اساس همین تم زمان بسازد) و مالکیت معرفی کرد. به گفته یک دوست کوبایی فرهادی؛ “ما نمی دانیم که چه گذشته ای در انتظارمان هست” و  تصمیم هایی که در گذشته گرفته ایم چه تاثیری در آینده مان خواهد داشت. فیلم اخیر فرهادی با تاکید روی زمان با نمایی از ساعت یک کلیسا در شهر کوچکی در اسپانیا که قرار است بزودی مراسم ازدواجی در آن انجام شود، آغاز می شود. لحظاتی بعد زنگ های کلیسا توسط ایرن (کارلا کامپرا)، دختر جوانی که همراه مادرش لارا (پنه لوپه کروز) برای شرکت در مراسم عروسی از آرژانتین به اسپانیا آمده اند به صدا درمی آید. پدر دختر، آلخاندرو (ریکاردو دارن) به خاطر کار در آرژانتین مانده است. در همان صحنه اول فرهادی به زمان و دختر، که هر دو در فیلم نقش کلیدی دارند اشاره می کند.

همه می دانند” از لحاظ ساختار به “درباره الی” نزدیک تر از فیلم های دیگر فرهادی است. سکانس طولانی در بخش اول فیلم به جشن عروسی تعلق دارد و در این سکانس فرهادی ما را با شخصیت های دیگر فیلم آشنا می کند، از جمله پاکو (خاویر باردم) که سال ها پیش با لارا رابطه نزدیک و عاشقانه ای داشته است. در اواخر این سکانس است که مطابق بسیاری از فیلم های فرهادی، مانند جدایی، درباره الی و فروشنده اتفاقی می افتد که روی داستان فیلم و شخصیت هایش اثر می گذارد. این بار این اتفاق، ربوده شدن ایرن است که‌ باعث می شود پدرش آلخاندرو از آرژانتین به اسپانیا بیاید و مانند نمایشنامه های پینتر و چخوف در یک گردهمایی خانوادگی رازهای گذشته از صندوق های قفل شده بیرون آمده و پرسش هایی برای شخصیت ها و نیز تماشاگران مطرح شوند؛ راز هایی که انگار همه می دانند. تم مالکیت، از زمین تا انسان، هم یکی از تم های اصلی فیلم است. با این طرز نگاه که خاص فرهادی است، فیلم از چهارچوب  یک فیلم معمولی پلیسی فراتر می رود و به یک تریلر جذاب و نفس گیر تبدیل می شود. البته فرهادی به اکثر عناصر ژانر پلیسی وفادار مانده و حتی یک پلیس بازنشسته هم مانند هرکول پوارو به خانواده لارا، و البته ما تماشاگران، سر نخ هایی می دهد.

اگر به فیلم‌ از دریچه یک تریلر بنگریم، فیلم موفقی است ولی تریلری در حد کلاسیک های این ژانر، مانند فیلم اسپانیایی “مرداب” (آلبرتو رودریگز) نیست. اگر هم با فیلم های دیگر فرهادی مقایسه کنیم به نظر من در حد “جدایی” یا “درباره الی” برای بیننده سوال مطرح نمی کند. جوایز کن پیش بینی اش مشکل است ولی من فکر می کنم که از نظر گیشه، موفق ترین فیلم فرهادی بشود.

پا نوشت: در کنفرانس مطبوعاتی فیلم، فرهادی گفت که امیدوار است که جعفر پناهی بتواند برای نمایش فیلم اش (سه رخ) به کن بیاید و از اینکه او در این سال ها منزوی ننشسته و مرتب فیلم ساخته خوشحال است. همینطور اظهار امیدواری کرد که “همه می دانند” در ایران نمایش عمومی داشته باشد (به نظرم با حذف دو سه ثانیه باید امکان پذیر باشد).

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۱:۵۰
hamed

پاول پاولیکوفسکی با فیلم قبلی اش «ایدا» نشان داد که فیلمسازی است که می تواند جانشین شایسته ای برای اسطوره های فیلمسازی و هموطنان لهستانی اش آندره وایدا و رومن پولانسکی و … باشد. سوالی که در ذهن طرفدارانش بود این بود که آیا «ایدا» یک اتفاق بود و یا با فیلمسازی دارای سبک خاص خود و خلاقیت بسیار بالا روبرو هستیم؟

حالا فیلم «جنگ سرد» که در بخش مسابقه فستیوال کن به نمایش درآمد نشان می دهد که اسطوره ای تازه به جمع کارگردان های صاحب نام لهستان پیوسته است. «جنگ سرد» که برای من از لحاظ فرم و ساختار یادآور «خاکسترها و الماس ها» ی آندره وایدا است؛ یک داستان عشقی کلاسیک با یک پس زمینه سیاسی است. مانند «ایدا»؛ «جنگ سرد» هم سیاه و سفید فیلم برداری شده و یک عاشق و معشوق را پانزده سال؛ از سال ۱۹۴۹ در لهستان کمونیستی تا دوران جاز در پاریس و راک اند رول در برلین غربی دنبال می کند. عشقی بین یک آهنگساز و یک خواننده که فراتر از آن می رود که مورد قبول معیارهای کمونیستی باشد.

طرز استفاده پاولیکوفسکی از موسیقی و ترانه در این فیلم یکی از امیتازات بالای فیلم است و این کارگردان با کمک فیلمبرداری سیاه و سفیدِ تحسین برانگیز لوکاش زال (که «ایدا» را هم فیلمبرداری کرده بود) و بازی های درخشان جوانا کولیگ و توماش کات، حماسه ای عاشقانه و مملو از احساس و خلاقیت ساخته است. فیلم مورد استقبال وسیع منتقدان حاضر در کن مواجه شده و بعید است که دست خالی از کن برگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۱:۴۹
hamed

 0

ارسال در تاریخ ۱۳۹۳/۰۷/۲۱پرویز جاهد

نگاهی به فیلم “زخم

 

زخم”(بریدگی)، اگرچه عناصر تماتیک کارهای قبلی فاتح آکین(سینماگر ترک ساکن آلمان) مثل، زندگی در مهاجرت، قربانیان نژاپرستی، تضادهای فرهنگی و خشونت های ناشی از آن را در خود دارد اما از نظر سینمایی، فاصله زیادی با آنها پیدا می کند. “زخم”، برخلاف فیلم های قبلی آکین(“شاخ به شاخ” و “لبه بهشت”)، فیلمی کلاسیک و قصه گوست که در پس زمینه ای تاریخی می گذرد و برای مخاطب عام سینما ساخته شده. فیلمی که دربارۀ قتل عام ارامنه در سال ۱۹۱۵ است، موضوعی که تا چند سال قبل، پرداختن به آن در سینمای ترکیه ممنوع بود. به اعتقاد من “آمریکا آمریکا”ی الیا کازان هنوز بهترین فیلمی است که دربارۀ نسل کشی ارامنه به دستور دولت امپراتوری عثمانی ساخته شده است. فیلمی حماسی که داستان فرار جوانی ارمنی(عموی الیا کازان) را از دست سربازان بی رحم ترک تا قبرس و از آنجا به آمریکا روایت می کند. فاتح آکین نیز به سبک کازان داستان تراژیک و دردناک و پرماجرای جوان ارمنی چاقوسازی به نام نازاره مانوگیان را روایت می کند که با همسر و دو دخترش در شهر مردین ترکیه زندگی شاد و آرامی دارد تا اینکه به وسیله سربازان ارتش عثمانی به خدمت فراخوانده شده و به کار اجباری گماشته می شود و بعد از اینکه به نحو معجزه آسایی از یک قتل عام بی رحمانه نجات پیدا می کند، با مشقت خود را به حلب و لبنان می رساند و در آنجا بعد از سقوط امپراتوری عثمانی، می فهمد که همه اعضای خانواده اش از جمله همسرش به دست ترک ها به قتل رسیده و تنها دو دختر دوقلویش زنده مانده اند و در کوبا زندگی می کنند. بقیه فیلم، به شرح سفر این جوان به کوبا و بعد به آمریکا در جستجوی دخترانش هست.

طاهر رحیم در نقش نازاره بسیار سمپاتیک است. نازاره در جریان قتل عام، به خاطر بریدگی گلویش با خنجر یک مرد مسلمان اجیر شده به وسیله سربازان عثمانی، صدایش را از دست داده و لال می شود. از این رو طاهر رحیم در بخش اعظم فیلم، ساکت است و دیالوگ ندارد اما او با استفاده از توانایی های بیانی دیگرش مثل میمیک چهره و نگاه، بازی چشمگیری ارائه می کند و به خوبی از پس این نقش دشوار بر می آید. چهره و شمایل او یادآور مسیح(به ویژه مسیح پازولینی) است و صلیبی که بر بازوی او حک شده، عامل رنج و عذاب اوست.

صحنه بریدن گلوی اسرای ارمنی به وسیله سربازان ترک و صحنه های مربوط به آوارگان ارمنی در وسط صحرایی بی آب و علف و چاه آبی که پر از اسکلت های قربانیان نسل کشی است، از صحنه های تکان دهنده و دلخراش فیلم است که تماشاگر را به یاد رویدادهای هولناک منطقه و جنایت های نیروهای داعش می اندازد.

داستان “زخم”، مصادف است با سال های شکل گیری و رشد سینما و آکین به این موضوع بی اعتنا نیست. نازاره در لبنان، وارد سینمایی سر باز می شود که فیلم “پسرک” چارلی چاپلین را نشان می دهد. فیلمی که او با وضعیت دراماتیک قهرمان آن همذات پنداری کرده و اشک به چشمانش می آورد. بریدن گلو و صدای نازاره، استعاره ای از سال ها خفقان و سرکوب ارامنه به وسیله عثمانی ها و خاموشی تاریخی آنهاست. اقلیتی که کفارۀ اعتقادات مذهبی اش را در جامعه ای با حکومتی مسلمان با خون و فلاکت و آوارگی اش پرداخته است. در یکی از صحنه های فیلم، قاصدی از طرف حکومت عثمانی برای اسرای ارمنی پیغام می آورد که اگر از دین خود دست شسته و مسلمان شوند، بخشیده می شوند و می توانند به سر کار و  زندگی خود برگردند.

فیلم آکین، فیلم دو پاره ای است. پاره اول آن که نازاره را در بستر ماجرای نسل کشی ارامنه دنبال می کند، از نظر سینمایی و منطق داستانی بسیار خوب پرداخت ش اما پاره دوم که فیلمی جاده ای است که به شرح سفرهای نازاره برای یافتن دخترانش می پردازد، فاقد استحکام داستانی و سینمایی بخش اول است. اینکه نازاره بعد از سال ها دربدری و تحمل مشقت های فراوان به شهری برسد و اولین آدمی که در آن شهر ببیند، دختر گمشده اش باشد، ضعیف ترین و دم دستی ترین تمهید سینمایی است که آکین برای پایان بندی فیلمش به کار گرفته است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۱:۴۷
hamed

می‌خواهم روزی نقشِ زنی ایرانی را بازی کنم
خودش می‌گوید «قومیت مبهمی» دارد یعنی پیشینهٔ قومی- فرهنگی‌اش را از چهره‌اش نمی‌توان حدس زد. هنگام تماشایِ «عرب‌های رقصان» ساختهٔ ‌اران ریکلیس، او نقشِ زنی فلسطینی را بازی می‌کند که همسرش مبارزِ چپ‌گرایِ ضدِ اشغالِ اسرائیلی‌ها است. این سوال در ذهن بیننده نقش می‌بندد که آیا این شخصیت که با این ظرافت نقش زنی فلسطینی را بازی می‌کند اهل فلسطین است یا نه؟‌
پاسخ نه است. البته مادرِ این هنرپیشهٔ متولدِ فرانسه، اهل لبنان است و به همین دلیل می‌گوید فلسطین همیشه جایگاه خاصی برای او داشته است اما بازی در نقشِ ملیت‌های مختلف از ویژگی‌های او است. در سریالِ آمریکاییِ «استرایک‌بک» که در آفریقای جنوبی فیلم‌برداری شده است، به زبانِ انگلیسی نقشِ شخصیتی نیجریه‌ای را بازی می‌کند. در «سرنوشت رم» محصول فرانسه، به زبان یونانی و لاتین نقش کلئوپاترا را بازی می‌کند و در سریالِ تلویزیونیِ «هیرو کورپ» که در فرانسه خیلی محبوب بوده است، نقش ابرقهرمانی هندی را برعهده دارد. در فیلمِ الجزایری که تازه بازی کرده است نقشِ شخصیتی بربر را دارد. خودش می‌گوید هدف بعدی‌اش بازی در فیلمی ایرانی و به زبان فارسی است.

با لتیسیا که آشنا شوی خیلی زود می‌فهمی مثل خیلی از بازیگرها نیست. تواضع خاصی دارد و راحت دربارهٔ خودش حرف نمی‌زند اما از موضوعاتِ مختلف مطلع است و با آن لهجهٔ غلیظ فرانسوی آماده است تا دیدگاه‌هایش به‌چالش کشیده شود. در طول جشنوارهٔ فیلمِ لندن چند بار هم‌کلام شدیم و هربار بحث به موضوعات مختلف هنری و اجتماعی کشید، از میزانِ معلومات و زیباییِ کلامش متعجب شدم.

پیش از ورود به سینما درسِ معماری می‌خوانده و سپس در چندین مدرسهٔ عالیِ بازیگری در پاریس و نیویورک درس تئاتر خوانده است. از دانشگاهِ سوربون‌ مدرکِ پایانِ تحصیلاتش را گرفته و پایان‌نامه‌اش را مجلهٔ تئاترِ «رجیستر» چاپ کرده است.(هیچ کدام از این‌ها را در مصاحبه نگفت) رویِ صحنهٔ تئاتر هم سابقهٔ کمی ندارد؛ از آندروماکِ راسین تا «اختلاف» (از کلاسیک‌های کمدیِ فرانسوی) تا اپرتای «فی فی».

لتیسیا در جشنوارهٔ فیلمِ لندن توجه‌ خیلی را به خود جلب کرد، در یکی از مهمانی‌هایِ جشنواره که به فیلمِ ستارهٔ بزرگی مثل جنیفر لارنس مربوط  بود و قاعدتا بیشتر توجه‌ها معطوف به او، به‌طورِاتفاقی سخنانِ مابین دو تهیه‌کننده را شنیدم که می‌گفتند این بازیگرِ لبنانی- فرانسوی از آن ستاره‌هایی است که هنوز برای دیدن پیشرفت‌هایش زمان بافی است.

در طبقهٔ بالایِ رستورانی در لندن که جشنواره آن را رزرو کرده‌ بود با او گفت‌وگو کردم.

کجا به دنیا آمدید و بزرگ شدید؟
در جنوب فرانسه به دنیا آمدم و همان‌جا هم بزرگ شدم.

برای ما از خانواده و پیشینهتان بگویید.
مادر من لبنانی و اهل بیروت است و سابقهٔ پیچیده‌ای دارد. پدرم فرانسوی است و متولد کشورِ آفریقای مرکزی و شهر بانگی، ده سال هم همان‌جا زندگی کرده است. این پیشینهٔ متنوع چشم‌های من را باز کرد.  مادرم به‌خصوص پیشینهٔ ‌پیچیده‌ای دارد چون نیمی‌مسیحی، نیمی ‌مسلمان و مادربزرگ‌اش هم یهودی است.

اولین بار چه شد که جذب سینما شدید؟
درس معماری می‌خواندم و اهل نقاشی بودم. جذب سینما شدم چون می‌خواستم داستان بگویم و خیلی هم اهل نوشتن بودم و به نظرم یکی از بهترین راه‌های موجود برای داستان‌گویی استفاده از فیزیک خودم بود.

شما کار بازیگری را در کشوری شروع کردید که سینمایی بسیار غنی دارد. از طرفی اما شما عرب بودید و فرانسه همیشه رابطه سهلی با عربها نداشته است. آیا با مشکلات خاصی در این زمینه روبرو بودید؟
راستش را بخواهید بله. اما من همیشه خودم را فرانسوی می‌دانم چرا که فرهنگ‌ام فرانسوی است. وقتی کم سن و سال‌تر بودم کمی دشوار بود. نژادپرستی در دهه ۱۹۸۰ بیداد می‌کرد، هنوز هم کمی وجود دارد. به‌عنوانِ بازیگر صورتِ مخلوطِ من کار را برای فرانسوی‌ها سخت می‌کند چون دنبال تیپ‌های خیلی آسان و واضح هستند و من واضح نیستم، من قومیت مبهمی دارم، با نگاه کردن به من نمی‌فهمید اهل کجا هستم. همین به من امکان می‌دهد در نقش‌های بسیار متفاوتی بازی‌‌کنم و همین است که به زبان‌های مختلفی بازی‌کرده‌ام. من چهرهٔ فرانسوی ندارم، البته می‌توانم نقش زنی فرانسوی را بازی کنم زیرا فرانسه در ضمن کشوری است از صورت‌های مخلوط اما فهمِ این قضیه برای بعضی‌ها خیلی طول می‌کشد.

در فیلمِ «عربهای رقصان» از بازی‌کردن در نقشِ زنی فلسطینی چه احساسی داشتید؟ شما پیشینهٔ ‌عرب دارید و فلسطین همیشه جایگاه خاصی برای عربها و از جمله عربهای فرانسه داشته است.
البته که برایِ مادر من که لبنانی است فلسطین جایگاهی بسیار خاص دارد. زمانی که در این نقش بازی می‌کردم متوجه شدم در اسرائیل هم، قوم و خویش دارم. این نکته‌ای بسیار جالب و مهم بود. برای من، بازی در نقشِ فلسطینی خیلی مهم است در صورتی که بتوانم نقش زنی اسرائیلی یا یهودی و زنی لبنانی را نیز بازی کنم. این بازی در نقش ملیت‌های مختلف برای من مهم است چون می‌توانم نمادی از تلاقی فرهنگ‌ها باشم و نشان دهم که ما همه یکی هستیم.

اولین بار که فیلم‌نامه را خواندید چه احساسی داشتید؟
خوب این داستانی واقعی است. برای من خیلی مهم بود که داستانِ فیلم برگرفته از یک کتاب است. سید قشوع نویسنده‌ای است بسیار مشهور و مستعد، از عرب‌های اسرائیل و فلسطینی. انگار جهانی به کلی تازه جلوی چشم من باز می‌شد. تمام عمرم از فلسطین و اسرائیل شنیده بودم اما هرگز در این موضوع غرق نشده بودم. اولین بار که فیلم‌نامه را خواندم احساس کردم که این داستانی است که باید گفته شود زیرا پیامی واقعی از صلح دارد، حتی اگر پیامی باشد پیچیده و نه خوش‌خیالانه. بعضی مواقع فهمِ بعضی چیزها دشوار است، مثلا این‌که چرا شخصیتِ اصلی فیلم این‌طور رفتار می‌کند

بگذارید کمی در این مورد بپرسم. همان‌طور که در حرفهای قبلیمان گفتم من از شخصیت اصلی خوشم نیامد. شما فکر نکردید او زیادی ضعیف است؟ مثلا چرا مدرسه را به‌خاطرِ آن دختر رها میکند؟‌ نمی‌توانست بماند و سعی‌ کند کاری انجام دهد یا بیشتر پافشاری کند؟ فکر نمیکنید بینندگان انتظار داشتند او مقاومت بیشتری از خود نشان دهد؟
به نظرم نکته بسیار مهمی وجود  دارد خود من فقط وقتی فهمیدم که مدتی در تل‌آویو زندگی ‌کردم و پیش از رفتن به آن‌جا نمی‌دانستم. به نظرم کسانی که مثل شما فکر می‌کنند آن چیزی را که من دیدم ندیده‌اند و آن احساسی را که من داشتم نداشته‌اند. آن‌چه من دیدم این بود که مردم فلسطین و مردم اسرائیل از اوضاع خسته‌اند و اگر این شخصیت عرب-اسرائیلی و فلسطینی (پسر من) خسته است و بعضی مواقع زیادی عقب‌نشینی می‌کند به این خاطر است که می‌خواهد زندگی معمولی داشته باشد و از مقاومت خسته شده است. هر دو طرف، حتی جوانانِ اسرائیل هم از جنگ و این اوضاع خسته شده‌اند.

من ایاد را شخصیتی می‌بینم که درتقلا است هویت خود را در جامعه‌ای بسازد که شیوهٔ حکومتی‌ او را مجبورمی‌کند بخش‌هایی از خودش، از آن چیزهایی که با آن‌ها بزرگ شده را کنار بگذارد. او برای بقا به زندگی ادامه می‌دهد اما این چالش‌ها در ضمن به او امکان می‌دهد رو به افق‌هایِ جدید بگشاید، از داستان خودش بیرون بیاید، در کنار مردمی متفاوت قرار بگیرد و با بخش‌هایِ ‌دیگر جامعه‌اش ارتباط برقرار کند. فیلم هم در واقع دربارهٔ انسانیت مشترک، تبادل بین فرهنگ‌ها و پیغامی است که این شخصیت با خود می‌آورد. فیلم می‌خواهد بگوید و تکرار کند که ما باوجود همهٔ تفاوت‌ها یکی هستیم. این آن احساس عمیقی است که ما می‌خواهیم تماشاگران این فیلم داشته باشند، این‌که چنین چیزی را ممکن بدانند. این هم راه دیگری است برای آوردن پیغام امید و پیشروی به سوی صلح و من افتخار می‌کنم که بخشی از پروژه‌ای هستم که چنین ارزش‌هایی را بیان می‌کند.

 

من که قانع نشدم. بپردازیم به موضوعی دیگر. شما در این فیلم عربیِ فلسطینی صحبت میکنید. در فیلم‌‌های مختلف به زبان‌های مختلفی بازی کرده‌‌اید. در آخرین فیلمی که در الجزایر بازی کردید به زبان آمازیق صحبت می‌کنید . پیشتر به زبان یونانی و لاتین هم ‌فیلم‌هایی بازی کرده‌اید. کمی دراین‌باره توضیح دهید.
من این فرصت را داشته‌ام که به هشت زبان در فیلم‌هایی بازی می‌کنم که اولین مورد به زبان یونانی و لاتین در نقش کلئوپاترا بود.

بازی در نقش‌های مختلف و به زبان‌های مختلف چگونه تجربه‌ای بود؟
خارق‌العاده بود. هفت سال در مدرسه درس لاتین خوانده بودم و نمی‌دانستم به چه دردی می‌خورد. حالا می‌دانم. می‌دانید که در دربار سلطنتیِ مصر هم به جای مصری، یونانی صحبت می‌کردند.

بله، دربار اسکندریه.
دقیقا. خیلی جالب بود. انسان با هر زبان می‌تواند یک فرهنگ و یک جهان جدید را کشف ‌کند. یونانی را فونتیک یاد گرفتم، یعنی ساعت‌ها تکرار و تکرار تا این‌که بالاخره بتوانی به لهجهٔ درست برسی. اما یونانی و لاتین دشوارترین‌ زبان‌ها نبودند. دشوارترین بربری یا آمازیق بود، زبانِ بسیار دشواری که عشایرِ الجزایر، تونس، مراکش و چند کشور دیگرصحبت می‌کنند. من نسخهٔ الجزایریِ آن ‌را صحبت می‌کردم. چهار ماه از عمرم را در این کشور گذراندم و توانستم واقعا با فرهنگ آن‌جا آشنا شوم. در این فیلمِ آخر هم که به زبان فلسطینی صحبت می‌کنم و چند جمله هم به عبری می‌گویم. می‌خواهم همیشه به همین روند ادامه دهم.

بازی در این زبان‌ها به من به‌عنوان بازیگر امکان می‌دهد نسبت به دیگران و به جهان‌های متفاوت گشاده‌رو باشم و فقط بر خودم متمرکز نباشم. جهان عظیمی وجود دارد که انسان باید آن را پیدا کند. نقش‌ها من را به مکان‌ها، فرهنگ‌ها و مردمِ ناشناخته و محشری می‌برند. خیلی دشوار است اما من احساس خوش‌شانسی می‌کنم. از عبری که بگذریم، یکی از زبان‌هایی که واقعا مجذوب آن هستم زبان فارسی است. به‌تازگی یک تست بازیگری به فارسی داشتم و واقعا از آن لذت بردم. عاشق کیفیت موسیقیایی فارسی هستم. واقعا مجذوب ایران هستم چون برای من اسرارآمیز و کشوری بسیار پیچیده است. شاید هم آن بخشِ لبنانی من است که باعث می‌شود به آن احساس علاقه کنم.

تاچه‌اندازه با سینمایِ ایران آشنا هستید؟
بیشتر از همه اصغر فرهادی و نادر همایون را می‌شناسم. البته کار مرجان ساتراپی را هم خیلی دوست دارم. همیشه دو موضوع متفاوت در فیلم‌های ایرانی وجود دارد که توجه‌ام را جلب می‌کند: یکی بعد سیاسی است و دیگری بعد روانی. مثلا در فیلم‌های اصغر فرهادی حرف‌های سیاسی زده می‌شود اما به‌طور موازی با ساخت شخصیت‌ها، یعنی امر سیاسی همیشه با امر روانی مرتبط است. اما آن‌چه در سینمایِ ایران و در جهان ایران به‌روشنی با من ارتباط برقرار می‌کند زنان هستند. به نظرم دربارهٔ زنانِ ایران حرف‌های زیادی می‌توان مطرح کرد. همین است که می‌خواهم روزی نقشِ زنی ایرانی را بازی کنم و تمام درگیری‌های روزمره او را به تصویر بکشم. همین است که مرا جذب می‌کند.

شنیدم که دوست دارید با بعضی از کارگردان‌های ایرانی کار کنید؟
بله بسیار دوست دارم. فکر می‌کنم صورت‌ام به ایرانی‌ها شباهت دارد. (با خنده).

با آقای فرهادی هم دیدار کردید؟
بله در کنسولگری فرانسه در لس‌آنجلس ایشان را دیدم. خیلی دوست دارم با ایشان کار کنم.

در سطح جهانی با چه کارگردانهایی دوست دارید کار کنید؟
پاسخ راحتی است، خیلی دوست دارم با پل توماس آندرسون کار کنم چون از سابقهٔ او درشگفت هستم. او به هرچه دست می‌زند عالی از کار درمی‌آید. به‌شدت منتظر فیلم آخر او هستم که امسال بیرون می‌آید.

در ضمن احساسِ بسیارنزدیکی با کارِ زاویهٔ دولان دارم. عجیب آن‌جا است که یکی از فیلم‌هایِ محبوب من فیلمی است که شاید کمتر از بقیه فهمیده می‌شود: «تام به مزرعه». برای من تصویرِ این فیلم از سوءاستفاده و بازی با آدم‌ها بسیار ظریف و بی‌نقص است. به موضوعات مختلف عالی پرداخته شده است، مادر،‌ تحولِ بدن، ابهامات… تمام شخصیت‌های او پیچیده هستند و بیش از یک لایه دارند و شیوهٔ عشق‌ورزیدن او به زنانِ نیز فوق‌العاده است.

در پایان می‌خواهم دربارهٔ «استرایک بک»، سریال تلویزیون محبوب شبکهٔ اچ بی او که در آن بازی کرده‌اید بپرسم. این اواخر دیدهایم که سریالهای این شبکهٔ پیشتازِ تولیدِ سینمایی واقعا قابل‌توجه بودهاند و موضوع فقط تولیدِ سریالِ تلویزیونی در محدودهای خاص نیست. از بازی در این مجموعه چه احساسی داشتید؟ چه معنایی برای‌ شما داشت؟ دوست دارید باز هم سریال بازی کنید؟
ریتم و شیوهٔ کار برای تولیدِ فیلم و بیانِ داستان کاملا متفاوت است اما کیفیت تلویزیونِ آمریکا این روزها بسیار بالا است و بسیار جالب و کاملا متفاوت، مثل دو هنر متفاوت اما بسیار نزدیک. کیفیتِ فیلم‌نامه‌هایِ تلویزیونی این روزها خیلی بهتر از گذشته و پیچیدگیِ شخصیت‌ها خیلی بیشتر است، به ما بازیگرها موقعیت‌هایی ارائه می‌کند که زمانی واقعا وجود نداشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۱:۴۲
hamed